به نام قلم انچه که خداوند به حرمت نوشتن به آن سوگند میخورد
روزها بود که میخواستم از تاب سیاست بیرون بیایم و چند خطی از خودم بنویسم و یار دیرینه ام
"قلم" . به جمله بالا خوب دقت کنید خداوند در سوره ن وقلم سوگند میخورد به قلم و هر آنچه می
نویسید به دان معنا که چون قلم می نویسید به آن سوگند می خورد پس نوشته ها حرمت دارند
چون بیان دیدگاهی هستند بیان اندیشه ای بیان فکری ...
باب اول این شد و باب دوم
***
این بحث رو برا یکی از دوستان عزیز و صمیمی ام مطرح کردم و لازم دونستم به خیلی از دوستان دیگه هم بگم
یادش بخیر خیلی وقت پیشها یه فیلم شرقی دیدیم ؛ مضمون فیلم این بود که عده ای از مردانی که به مرگ
محکوم شده بودند رو برای یک ارتش سری عزام کردند به یک جزیره دور افتاده و هیچ کس از وجود آنها
اطلاع نداشت در این جزیره دو مربی با این نیروها برخورد میکردند مربی اول قدیمی و باتجربه بود و
مربی دومجوان . مربی با تجربه بسیار سخت می گرفت بسیار بسیار سخت و خشن برخورد و مربی
جوان مهربان ... به هر حال بنا به دلیلی قرار شد این نیروها از بین بروند چون دیگر برای ارتش آن
کشور لازم نبودند هر کاری کردند نتونستند نیروی باتجربه رو راضی کنند این نیروهارو از بین ببره چون
میگفت اینها رو من بزرگ کردم باهاشون زندگی کردم ولی نیروی مهربان در همان کلام اول قبول کرد
نتیجه اینکه این روزها شاید به خیلی از دوستان تذکر میدیم که مراقب صحبت هاشون باشند مسلمه که ما
در حد مربی نیستم و خیلی از این عزیزان بزرگوارتر هستند ولی داریم می بینم که مربی ها بیرون گود
ایستادند و شما مردم عوام رو به بازی گرفتند بازی احساس و اولین قربانی های این بازی هم شما هستید
چون تیغ دست شماست و شما در میدان هستید واگر لازمه باشه از اولین کسی که مایه میگذارند شما
هستید حالا یا با عنوان اغتشاشگر و مخل نظم یا به عنوان متحجر و لباس شخصی ... حرفهای مارو می
تونید دال بر دلسوزی بزارید و میتونید از ما دلخور بشید برای ما مهم عاقبت شماست که قربانی "آقایون"
نشید
***
باب آخر
مارا به رخت و چوب شبانی فریفته اند
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
از افکار بسته متنفرم از افکاری که حرفهای یک نفر رو قلقله میکنه و اونو خدای خودش میکنه افکار
کسانی که فقط یک حزب و یک جناح را مثل پیغمبر بالا می برند همیشه سعی کرده ام سخنان مخالف را هم
بشنوم و آزادانه تصمیم بگیرم سعی کرده ام به دور از هر گونه جانب داری تصمیم بگیرم
آخر "من هنوز جیره خور کسی نیستم"
ولی این افکار گویا دردسر ساز شده امروز به جمع دوستانی رفتم که ادعای عبادت آنها عرش رو
میلرزونه از قضا متوجه شدم که این دوستان نشستن و با تمام توان شروع به صفحه گذاشتن کردن و
ساختن افکاری پوچ و مضحرک هرچند این دوستان به کذب بودن ادعای خود آگاه هستند و فقط به نیت
گفتن میگویند "چون نان ابروی مردم را میخوردند" البته دوستان بسیار نزدیکتر و افضل تر از ما نیز به
این وادی دچار شده اند دوستانی که تمام سعی خود را برای اتلای آن مجموعه میکنند ولی به محض دیدن
کوچکترین شبه ای حرفها شروع میشود
بیشتر از این توضیح دادن با حرمت قلم بازی کردند
و اما سخنم با این دوستان
آیه ای هست در قران که می فرمایید ضرر و زیان منافقان بیشتر از کفار است
ان معلم شهید می فرماید برای پایمال کردن حق لازم نیست به او حمله کنید کافیست از او بد دفاع کنید
شما که می بینید دوستانی یا بر حسب وظیفه یا بر حسب تکلیف و یا حداقل برای حلال کردن لقمه نانی که
به خانواده خود می دهند به تلاش می پردازند چرا اینکار هارا میکنید
حسادت است چون شما تلاش نمی کنید و میترسید به شما ایرادی وارد شود
یا نه فطرت شماست فطرتی که بر حسب وظیفه است
دست بردارید به خدا باز گردید باور کنید نماز که بر ابروی مومنی بنا شده باشد به کف زمین هم نمی رسد (!)
شاید روزی حرفهای رو نوشتم که قلم هم از خجالتش آب شد ولی امروز آن روز نیست